همیشه عاشق همیشه تنها
|
نام بی نشون تو در برگی از دفتر زندگی ام نقش بسته است هنگامی که خواستم تنها نام تو را آتش بزنم برگ برگ زندگی ام سوخت! از دیروزها به دنبالت دویدم و به امید دیدارت به امروز رسیدم ولی افسوس...! افسوس که تو به فرداها سفر کردی! |
این قسمت تقدیم به کسی که اسمش معنای
همه زیبائیهاست معنای همه عشقها و معنای
همه انتظارها اره انتظاری سنگین بطول همه
همه قرون وعرض همه دنیا کسی که همیشه
اسمش تو دفتر خاطراتم بود واو فکر میکنه که
هیچجا نمیتونه اسم خودشو ببینه شاید اینم از
بدبختی من باشه که اینقده بد خط میدویسم که
حتی اونی که واسش مینویسم که منو بفهمه
حتی تو همه این مدت نتونسته اسم خودشو
جای خودشو لابلای اون همه اوراق ببینه اما
اگه یادش باشه از روز اول نهش گفتم من اون
کسی نیستم که بیامو سر هر کوچه و برزنی
عشقمو داد بزنم . وقتی گفتی من حتی بلد
نیستم ادای عاشقارو در بیارم برام خیلی زیاد
سنگین افتاد این حرفت اما بازم گفتم اون که
خودش حالیش اما وقتی فکر میکنی که من
واسه جلب ترحم مینویسم اصلا ذوق نوشتن
تو ادم از بین میره و دیگه ادم نمیدونه چی بگه
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید : تو به من گفتی : از این عشق حذر کن! لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب ، آئینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا ، که دلت با دگران است! تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن! با تو گفتم : "حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم! روز اول که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم" باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! اشکی ازشاخه فرو ریخت مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت! اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید، یادم آید که از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم ، نرمیدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم! بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
می خوام از تو بنویسم ،که نگی رفتی نموندی
نگی بی وفا شدی ، توی راه نرفته موندی
می خوام از تو بنویسم ، که نگی طاقت نداشتی
نگی تا اخر رویا ، منو تنها جاگذاشتی
اخه این مرام من نیست ، غم تو لحظه هات بیارم
اگه حتی بی بهونه ، اشکامو هدیه بیارم
توی این قلب غریبم ، تا همیشه یادگاری