گفتمش : همدم شبهایم کو ؟! ... تاری از زلف سیاهش را داد .
گفتمش : بی تو چه می باید کرد ؟! ... عکس رخساره ی ماهش را داد .
وقت رفتن همه را می بوسید , به من از دور نگاهش را داد .
یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد ...